سایت همسریابی بهترین همسر سایت همسریابی آنلاین و ازدواج دائم 
سايت همسريابي سايت همسريابي
یك انتخاب صحیح ، یك عمر آرامش

يك دسته كليد طلايي: تناسب‌ها در ازدواج

نياز به ازدواج در روان انسان‌ها وجود دارد؛ ما نيازمند به زندگي با جنس مخالف هستيم؛ نيازمند آنيم كه تا زماني كه زنده‌ايم از تنهايي نجات پيدا كنيم.
اما ازدواج اگر در چهارچوب درستي نباشد، به جاي اينكه آرامش‌دهنده باشد آرامش را برهم مي‌زند و يا به جاي اينكه با كسي رابطه صميمانه‌اي پيدا كنيم، ممكن است هميشه با او زندگي كنيم، اما كاملا تنها باشيم.

بنابراين، بايد چهارچوب‌هاي اساسي انتخاب همسر را به خوبي بدانيم تا با انتخاب درست به نيازهاي بيولوژيك و رواني خود، پاسخ صحيح دهيم.


تناسب خانوادگي

به طور كلي، انسان‌ها در بستر خانوادگي شكل مي‌گيرند. چهارچوب خانواده و آنچه كه به‌عنوان شكل‌گيري شخصيت در خانواده وجود دارد، از خانواده‌اي به خانواده ديگر فرق مي‌كند؛ يعني هر خانواده بسته به زمينه فرهنگي و تربيتي‌اي كه دارد در فرد تأثير متفاوتي مي‌گذارد؛ چرا كه نقش تربيت در شكل‌گيري شخصيت مهم است.

جان واتسون- پدر روان‌شناسي- مي‌گويد: 50 نوزاد به من بدهيد و بگوييد چه شخصيت‌هايي لازم داريد؛ دانشمند، پليس، قاضي، دزد و... چه مي‌خواهيد؟! من مطابق سفارش شما 20 سال بعد اين افراد را تحويل مي‌دهم. در واقع او مي‌خواهد بگويد كه تربيت، نقش بسيار پررنگ‌تري از زمينه‌هاي ديگر مثل ژنتيك يا زمينه‌هاي خاص ديگر دارد.

خانواده نقش مهمي در شكل‌گيري شخصيت دارد، بنابراين افراد در انتخاب همسر، زماني در كنار كسب نيازهاي رواني (كه به مراتب مهم‌تر از نيازهاي بيولوژيك هستند)، درست پاسخ مي‌گيرند و از اضطراب جدايي يا ترس از تنهايي نجات مي‌يابند كه 2نفر، از نظر خانوادگي متناسب باشند.

چنان كه اشاره كرديم خانواده- بنا به تربيتي كه روي فرزندش دارد- نقش مهمي در شكل‌گيري شخصيت او ايفا مي‌كند و اين مسئله اين روزها بسيار ناديده گرفته مي‌شود، چرا كه دختر و پسر، همديگر را خارج از بسته خانوادگي مي‌بينند؛ ساده‌ترين شكل آن اين است كه در دانشگاه با هم آشنا مي‌شوند، در حالي كه نمي‌دانند طرف مقابلشان محصول چه خانواده‌اي است! در شكل ديگر در يك برخورد همديگر را مي‌بينند در حالي كه هر دو، دوست دوستان‌شان هستند و شناخت ديگري از يكديگر ندارند يا به‌صورت تصادفي، با هم آشنا مي‌شوند.

انسان‌ها، محصول خانواده‌شان هستند؛ پس بهتر است در زمان گزينش همسر، او را از داخل بستر خانواده ديده و انتخاب كنند و دقت كنند كه آيا فرد مورد نظر، از نظر خانوادگي با آنها تناسب دارد يا خير؟ در اينجا، مفهوم خانواده زمينه‌هاي تربيتي را باز مي‌كند. مثلا فردي مي‌گويد كه ما از نظر خانوادگي به‌هم مي‌خوريم. آيا به طور خاص، بستر فرهنگي و شيوه‌هاي تربيتي رايج در خانواده را بررسي كرده‌اند و به اين نتيجه رسيده‌اند؟ گاهي 2 نفر با هم ازدواج مي‌كنند و از نظر فرهنگي و خانوادگي به هم شبيه هستند، اما شيوه‌هاي تربيتي آنها متفاوت است! مثلا در خانواده پسر، زن جايگاه و ارزشي ندارد.

فرض كنيم مادر پسر 30 سال است كه زندگي كرده ولي هيچ‌چيز متعلق به او نيست و فقط وظيفه‌اش اين بوده كه بشويد، بپزد، بزرگ كند. پسري كه نگاهش به زن اين‌گونه شكل گرفته است با دختري ازدواج مي‌كند كه در ساختار خانواده‌اش مادر، همه‌كاره بوده و تعيين تكليف مي‌كرده است؛ در نتيجه در زندگي اين دو نفر، پسر آن نگاه را نسبت به همسرش دارد و دختر آن انتظار را.

پس اين دو، تناسب خانوادگي ندارند هرچند از نظر سطح تحصيلات و وضعيت مالي شبيه و در يك طبقه باشند. اين زوج پس از مدتي در بهترين حالت پايشان به جلسات مشاوره كشيده مي‌شود و در بدترين حالت به علت اختلافات شديد از دادگاه‌ها سردر‌مي‌آورند.


تناسب فرهنگي

ما تناسب فرهنگي داريم، آنها از نظر فرهنگ با ما متفاوت‌اند؛ راستي فرهنگ يعني چه؟ فرهنگ يعني بايدها و نبايدهايي كه تعيين تكليف مي‌كند. آن، به ما مي‌گويد چه چيزي درست است و چه چيزي غلط؟‌ چه كاري بايد انجام شود و چه كاري نبايد صورت گيرد؟ از آنجا كه فرهنگ‌ها با هم متفاوت هستند، بايدها و نبايدهاي آنها نيز فرق مي‌كند. به‌عنوان مثال، بايدها و نبايدها در فرهنگ آذري‌ها بسيار متفاوت‌تر از بايدها و نبايدهاي فرهنگ شمالي‌هاست؛ حتي گاهي نبايد يكي، بايد ديگري است.

انسان در فرهنگ خود به طور ناخودآگاه احاطه شده است. از صبح كه بيدار مي‌شويم اين فرهنگ ماست كه مي‌گويد چطور بيدار شويم و با خانواده چگونه رفتار كنيم، چطور حرف بزنيم و چگونه غذا بخوريم و... هيچ‌كاري نيست كه به فرهنگ ارتباط نداشته باشد. بنابراين، لازم است كه دختر و پسر از نظر فرهنگ اجتماعي به يكديگر نزديك باشند. فاصله‌هاي فرهنگي زياد، زندگي اين دو را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.

حال اگر 2 نفر همه خصوصيات‌شان (كه ذكر شده و خواهد شد) با هم همخواني داشته باشد ولي تناسب فرهنگي نداشته باشند چگونه برخورد كنند؟ اينجاست كه بايد از فرهنگ يكديگر آگاه شوند و آن را بپذيرند؛ اين مهم است؛ نه اينكه آن را مسخره كرده و بگويند چه بيخود است! اگر اين آگاهي و پذيرش باشد، به گونه‌اي هم‌فرهنگ مي‌شوند.


تناسب اعتقادي

اعتقادات و باورها، جنس محكمي دارند وبه خاطر هيچ‌كس نمي‌آيند و بروند. اگر 2 نفر كه با هم ازدواج مي‌كنند، اين تناسب را ندارند، بدانند كه اعتقادات تغييري نمي‌كند مگر براساس شناخت. به‌عنوان مثال، دختري به حجاب اعتقاد ندارد. پسري با او ازدواج مي‌كند و مي‌گويد به خاطر من حجاب بگذار. ممكن است دختر بپذيرد ولي اعتقادي به آن ندارد.

حجابي كه به خاطر پسر مي‌آيد، روزي كه دختر خاطر پسر را نخواهد و كوچك‌ترين اختلافي پيش آيد، برداشته مي‌شود. وقتي انسان محجبه و نمازخوان مي‌ماند كه اعتقاداتش را پيدا كند، نه اينكه «به‌خاطر...» باشد. اگر فردي بي‌اعتقاد است، بايد در ابتدا حوزه آشنايي او را پيدا كرد تا او با مطالعه و تحقيق به اعتقاد محكمي برسد، نه اينكه به خاطر ديگري اعتقاد ظاهري پيدا كند.


تناسب اقتصادي- اجتماعي

طبقه اقتصادي- اجتماعي، يك نوع نگرش به زندگي ايجاد مي‌كند. وقتي 2 نفر از لحاظ طبقه اقتصادي- اجتماعي با هم فاصله زيادي دارند، نگرش به زندگي و رفتارشان با هم متفاوت است. گاهي آدم‌هايي متعلق به طبقه اقتصادي- اجتماعي بالا نيستند ولي با فعاليت‌هاي اقتصادي- اجتماعي به اين طبقه مي‌رسند و صاحب خانه، ماشين، ويلا و... مي‌شوند. اما مردم در يك برخورد يا يك نگاه به آنها مي‌گويند تازه به دوران رسيده! و اين، نوع رفتار و نگرش آنهاست كه مردم را متوجه اين موضوع مي‌كند.

طبقه اقتصادي- اجتماعي به انسان‌ها يك نگرش، رفتار و بينش به زندگي مي‌دهد. بنابراين وقتي 2 نفر از 2طبقه اقتصادي- اجتماعي متفاوت ازدواج كنند، از نظر نوع نگاه به زندگي خيلي با هم فرق دارند و نگرش آنها به زندگي خيلي متفاوت است؛ به همين دليل دچار مشكلات بسيار مي‌شوند.


تناسب شخصيتي

هر انساني شخصيت ويژه خود را دارد. اگر 2 نفر كه ازدواج مي‌كنند، تفاوت‌هاي شخصيتي زيادي داشته باشند در رابطه خود دچار مشكلات زيادي مي‌شوند. فرض كنيد فردي از نظر شخصيتي برون‌گراست و راحت ابراز احساسات و عواطف مي‌كند و بيشتر دوست دارد در جمع باشد؛ اين فرد با كسي ازدواج مي‌كند كه انساني درون‌گراست و ابراز احساسات برايش سخت است، حضور در جمع برايش خوشايند نيست و ارتباط برقرار كردن با افراد برايش دشوار است.

اين دو در طولاني‌مدت دچار مشكل مي‌شوند؛با هم هستند ولي احساس تنهايي مي‌كنند. جالب اينجاست كه در ابتدا به خاطر خصوصيات متضادي كه دارند، خيلي جذب همديگر مي‌شوند ولي به تدريج از هم فاصله مي‌گيرند چون با هم تناسب ندارند و نمي‌توانند نيازهاي همديگر را برآورده كنند.


تناسب تحصيلي

اين تناسب هم نقش مؤثري دارد. اما چون تحصيلات اكتسابي است (يعني اگر امروز نيست فردا مي‌تواند باشد)، جزء مسائلي است كه مي‌گوييم اگر همه شرايط را دارند و بالقوه مي‌توانند ادامه تحصيل دهند، در اين ازدواج مشكلي پيش نمي‌آيد.

اگر دختر فوق‌ليسانس و پسر ليسانس است، اشكالي ندارد (در حالي كه به غلط جا افتاده كه شوهر بايد بالاتر باشد) ولي اصولا بهتر است كه هر دو هم‌سطح باشند. گاهي2 نفر از مقطع ليسانس با هم آشنا مي‌شوند و ازدواج مي‌كنند. پسر دكترا مي‌گيرد ولي دختر در همان مقطع مانده است. كم‌كم از هم فاصله مي‌گيرند و فضاي فكري آنها بسيار متفاوت مي‌شود.


رضايت والدين

از آنجا كه عدم رضايت والدين تا سال‌هاي بسيار طولاني و حتي تا آخر زندگي تأثير خود را دارد، خوب است كه دو نفري كه مي‌خواهند ازدواج كنند، حتما خانواده‌هايشان راضي باشند و اگر نيستند بايد آنها را متقاعد كرد. بايد دلايل مخالفت را دانست چرا كه اغلب تجربه آنها باعث مي‌شود كه دلايل درستي را مطرح كنند و نبايد عدم رضايت را سرسري گرفت و باز هم اگر برخلاف همه تلاش‌ها راضي نشدند، شايسته است تا گرفتن رضايت صبر كنند يا به ازدواج ديگري فكركنند.

چرا كه حقيقت امر اين است كه رضايت والدين تا زماني كه زندگي مي‌كنند تأثير خودش را دارد. بنابراين ازدواج مهم‌ترين تصميم زندگي انسان است. بديهي است جدي گرفتن اين مسئله و دقت در تمام جوانب مي‌تواند زندگي موفقي را رقم بزند. در غير اين‌صورت، پشيماني و پريشاني نتيجه ازدواج عجولانه خواهد بود